لئونارد نورمن کوهن (Leonard Norman Cohen)، شاعر، رمان نویس، خواننده، ترانه سرا (تولد: 21 سپتامبر 1934 در مونترال، کبک؛ وفات: 7 نوامبر 2016 در لس آنجلس، کالیفرنیا) یکی از برجسته ترین هنرمندان کانادایی قرن بیستم بود. او که فردی حکیم، عارف، غیرمتعارف و رمانتیک بود، در زمینههای ادبیات و موسیقی به جایگاه والایی دست یافت. او در شعرها، رمانها و موسیقی خود دائما احساسات انسانی را به معرض نمایش میگذاشت و به موضوعاتی نظیر عشق، خسران، مرگ، و تعهد خود به هنر میپرداخت. به عنوان یک خوانندهی اهل شعر و ادبیات، شعرهای معنادار و عمیق او به صدای بم و ملودیهای سادهی او رنگ و بوی شاعرانه میبخشیدند. او که به بالاترین نشان افتخار کانادا دست یافته بود، به تالار مشاهیر ترانهسرایان کانادا، تالار مشاهیر ترانهسرایان آمریکا، تالار مشاهیر موسیقی راک اند رول، و تالار مشاهیر موسیقی فولک راه یافت. وی همچنین موفق به دریافت جایزهی Glenn Gould، هشت جایزهی Juno، جایزهی یک عمر دستاورد هنری Grammy و جوایز و افتخارات دیگر شده بود.
دوران ابتدایی
کوهن در خانوادهای سنتی یهودی در کبک کانادا به دنیا آمد. او تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در همین شهر سپری کرد. کوهن از اوایل دوران نوجوانی به نوشتن، بخصوص شعر گفتن، علاقه نشان داد. در 15 سالگی، تحت تاثیر موسیقی کانتری و وسترن، به نواختن گیتار مشغول شد. برای مدت کوتاهی، او سبک گیتار فلامنکو را از مردی اسپانیایی که در نزدیکی زمین تنیس منزل خود ملاقات کرده بود، آموخت. بعدها، استادش او را متقاعد کرد تا به جای گیتار سیم فلز از یک گیتار کلاسیک با سیم نایلون استفاده کند. در طول سالهای فعالیتش، گیتار کلاسیک نقش پررنگی در آهنگهای او داشت.
کوهن در دانشگاه McGill به تحصیل پرداخت و در سال 1955 با مدرک ادبیات انگلیسی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. کوهن اولین شعرهای خود را در کلوپ شبانهای در مونترال میخواند و در یک گروه موسیقی کانتری به نوازندگی مشغول شد.
فعالیت در زمینهی ادبیات
او پیش از فعالیت در زمینهی موسیقی، به نوشتن شعر و رمان مشغول شد. از جمله آثار ادبی او میتوان بهLet Us Compare (1956)Mythologies، اولین کتاب شعر او، The Spice-Box of Earth (1961)، Flowers for Hitler (1964)، Parasites of Heaven (196، و دو رمان او به نامهای (The Favourite Game (1963) و Beautiful Losers (1966 اشاره کرد.
شعرها و رمانهای او با نظرات مثبت منتقدین همراه بودند. اما در سالهای اولیه، کتابهایش فروش خوبی نداشتند تا این که کوهن مجبور شد در سال 1966 به نیویورک سیتی مهاجرت کند و بخت خود را در آمریکا دنبال کند. با این وجود، سالها بعد کتابهای او به شهرت و موفقیت زیادی در فروش دست یافتند و مجموعههای زیادی از اشعار او چاپ شدند. او در سالهایی که به عنوان یک خواننده به شهرت دست یافته بود نیز شعرهای خود را چاپ میکرد. از جمله کتابهای چاپ شده در این دوران، میتوان به کتاب (Book of Longing (2006 اشاره کرد که مجموعه ای از 167 شعر چاپ نشده و نقاشیهای او بودند.
فعالیت در زمینهی موسیقی
فعالیت موسیقی کوهن از جلسات شعرخوانی او در نیویورک شروع شد.این جلسات شعرخوانی بعدها به کنسرت تبدیل شدند و خوانندههای دیگری نظیر جودی کولینز (Judy Collins) نیز از شعرهای او استفاده میکردند. تا این که او در سال 1967، در فستیوال موسیقی فولک Newport به اجرا پرداخت و نظر یکی از تهیه کنندگان شرکت ضبط موسیقی Columbia Records را جلب کرد. در همان سال، او اولین آلبوم خود به نام Songs of Leonard Cohen را منتشر کرد. طی سالهای بعد، سه آلبوم دیگر با نامهای Songs from a Room (1969)، Songs of Love and Hate (1971)، و New Skin for the Old Ceremony (1974) منتشر شدند. کوهن در این آلبومها بیشتر به مفاهیمی چون عشق، از دست دادن معشوقه، و برخی از تجربیات شخصی خود در روابط عاشقانهی خود پرداخته بود. او در طی این سالها به اوج محبوبیت و شهرت دست یافت و به اجرای موسیقی در کنسرتهایی در سرتاسر دنیا پرداخت. بیشتر آهنگهای این آلبومها تنها با یک گیتار کلاسیک ساده و ملودیهای شبیه به هم ساخته شده بودند. برخی از این آهنگها برای همیشه در قلب طرفداران موسیقی جاودانه شدند. مانند آهنگ "Suzanne" که به عقیدهی اهالی مونترال، آهنگی است که بیانگر تاریخچهی شهر آنهاست.
آلبوم پنجم لئونارد کوهن با نام Death of a Ladies’ Man (1977) که بیشتر شبیه به موسیقی پاپ بود و از گروه ارکستر در آن استفاده شده بود، با نظر منفی منتقدین همراه بود. این آلبوم بدون اجازهی کوهن انتشار یافته بود. اما کوهن بار دیگر در آلبوم بعدی خود به سبک فولک برگشت و آلبوم Recent Songs (1979) را منتشر کرد. بعد از این آلبوم، کوهن برای مدت کوتاهی فعالیت نداشت.
Various Positions، هفتمین آلبوم کوهن، در سال 1984 منتشر شد و در این آلبوم، کوهن به ریشههای موسیقی کانتری برگشته بود و صدای او نیز بم تر شده بود. یکی از معروفترین آهنگهای کوهن به نام " Hallelujah" در این آلبوم وجود داشت که توسط بسیاری از خوانندگان بازخوانی شد و هنوز هم در بسیاری از جشنها و مراسم سیاسی کانادا این آهنگ پخش میشود.
با انتشار آلبوم I’m Your Man (1988)، کوهن کمی از سبک خود فاصله گرفت و از موسیقی الکترونیک استفاده کرد و بیشتر از اشعار سیاسی و تاریکی استفاده کرد. او در سال 1989 برندهی دو جایزهی جشنوارهی Juno شد: هنرمند برتر سال کانادا و خوانندهی مرد برتر سال کانادا. در سال 1991 کوهن به تالار مشاهیر موسیقی کانادا راه یافت و نشان دوم افتخار کانادا را دریافت کرد که بعدها در سال 2003، این نشان به عالیترین نشان افتخار کانادا ارتقاء یافت. او در سال 1992، نهمین آلبوم خود با نام The Future را منتشر کرد که اشعار تاریکتری داشتند و به وقایع سیاسی آن دوران میپرداختند. بعد از برگزاری کنسرت برای این آلبوم، کوهن برای مدتی طولانی فعالیت نداشت. کوهن در طول این سالها، در مرکزی بودایی مشغول تمرین آیین بودایی و ذن بود. او تا سال 1999، با نام بودایی Jikan (به معنای سکوت) در صومعهای در نزدیکی لس آنجلس زندگی میکرد.
بعد از 9 سال وقفه، کوهن دهمین آلبوم خود با نام Ten New Songs را در سال 2001 منتشر کرد. این آلبوم و آلبوم بعدی کوهن با نام Dear Heather (2004) با همکاری شارون رابینسون (Sharon Robinson) ضبط شده بود که در نوشتن و خواندن بسیاری از آهنگها سهیم بود.
کوهن بعد از 17 سال کار با کلی لینچ (Kelley Lynch)، مدیر برنامههای خود، متوجه شد که لینچ بیش از 5 میلیون دلار از حسابهایش کلاهبرداری کرده است، پولی که کوهن برای دوران بازنشستگی خود ذخیره کرده بود. کوهن از لینچ شکایت کرد و لینچ محکوم به پرداخت 9 میلیون دلار غرامت به کوهن شد، گرچه هیچوقت معلوم نشد که آیا این مقدار پول را به کوهن برگردانده است یا خیر. به منظور جبران این خسارت، کوهن بین سالهای 2008 تا 2013 تورهای گستردهای در سرتاسر جهان برگزار کرد که مجموعا به 387 کنسرت رسید.
در سالهای آخر فعالیت هنری کوهن، او دو آلبوم دیگر با نامهای Old Ideas (2012) و Popular Problems (2014) منتشر کرد. این آلبومها به مشکلاتی که او در دوران پیری با آنها دست و پنجه نرم میکرد، پرداخته اند.
مشکلات جسمانی و آلبوم آخر
بعد از تور نهایی خود، کوهن با مشکلات جسمانی بسیاری از جمله آسیب دیدگی ستون فقرات خود دست و پنجه نرم میکرد، که تحرک او را محدود کرده بودند. به همین خاطر، او آلبوم آخر خود به نام You Want It Darker (2016) را در منزل خود در لسآنجلس و با کمک پسرش آدام (Adam) ضبط کرد.
این آلبوم که یک ماه قبل از مرگ کوهن انتشار یافت، تحسین جهانیان را برانگیخت. این آلبوم توسط بسیاری از نشریات معتبر موسیقی به عنوان بهترین آلبوم سال انتخاب شد. از نظر مضمون، اشعار این آلبوم به موضوعهایی نظیر مرگ و خدا میپرداخت. در مصاحبهای با مجلهی New Yorker، کوهن گفت: "من آمادهی مرگ هستم. امیدوارم زیاد سخت نباشد. وقتش فرا رسیده." چند روز بعد، کوهن در کنسولگری کانادا در لس آنجلس گفت که او در این مصاحبه "اغراق کرده" و "قصد دارد تا ابد زنده بماند".
وفات
در تاریخ 7 نوامبر 2016، کوهن در سن 82 سالگی در منزل خود در لس آنجلس هنگامی که خواب بود، درگذشت. با وجود این که کوهن مدتها با سرطان میجنگید، مدیر برنامههای او اعلام کرد که او در شب وفاتش، زمین خورده و در خواب درگذشته است. کوهن در تاریخ 10 نوامبر در مقبرهی خانوادگی و طبق رسوم یهودیان به خاک سپرده شد. در آن روز، بسیاری از شخصیتهای برجستهی هنری و سیاسی درگذشت او را تسلیت گفتند، از جمله جاستین ترودو نخست وزیر کانادا که در توئیتی نوشت: "موسیقی لئونارد کوهن شبیه هیچ خوانندهی دیگری نبود. با این وجود، آثار او در بین نسلهای مختلف طنین انداز شده است. کانادا و کل دنیا هنرمند بزرگی را از دست داده است."
میراث به جا مانده از کوهن
لئونارد کوهن بدون شک یکی از بزرگترین و برجستهترین شخصیتهای کانادایی است که شهرت و آوازهی او در کل دنیا طنین انداز شد. او جوایز و نشانهای زیادی را در کانادا و سرتاسر دنیا دریافت کرد. حتی بعد از مرگش، هنوز هم مراسمی در مدح او برگزار میشود. همانطور که او در آهنگ "Tower of Song" خود اشاره میکند:
"شما مدتها بعد از مرگم، از من خواهید شنید."
در یکی از احساسیترین نامههایی که کوهن تنها چند هفته قبل از مرگش به یکی از معشوقههای خود به نام ماریان ایلن (Marianne Ihlen) نوشته بود، او مرگ خود را پیشبینی کرده بود. ماریان که معشوقهی کوهن در زمان زندگی او در یونان بود و بسیاری از آهنگهای کوهن از جمله "So Long, Marianne" در مدح او سروده شده است، در بستر بیماری و قبل از مرگش این نامه را دریافت کرد. این نامه به شرح زیر بود:
"ماریان، به دورانی رسیدهایم که بدنهای ما در حال فروپاشی است و خیلی پیر شده ایم، و به گمانم بعد از تو نوبت من خواهد بود. من درست پشت سر تو هستم و اگر دستت را دراز کنی، میتوانی دست مرا بگیری. تو میدانی که من همیشه عاشق زیبایی و عاشق فضیلتهای تو بوده ام، اما لازم نیست که به آن اشاره کنم زیرا تو از آن اطلاع داری. اما اکنون، فقط میخواهم که سفر خیلی خوبی را برای تو آرزو کنم. خداحافظ دوست قدیمی من. عشق بیپایان نثار تو، به زودی تو را خواهم دید."
صادق نداماتی